چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۹/۳۰ - 15:23 - متهم ردیف اول زندانی 1951160175 -
آزادی یعنی برابری
وقتی به هزاران دلیل در ظلم و تاریکی غرق شدیم
وقتی که سالهای رها زیستنمان را حافظه تاریخ یاد نیست
وقتی که از روز ازل نگاهمان به آسمان بوده و دخیلهایمان به درخت
وقتی که به علامت تسلیم دستهامان را بالا بردیم و سکوت کردیم برای همیشه
وقتی که نخواستیم دانستن را و از روی راحت طلبی قهرمان پرور شدیم
وقتی که بردند و خوردند و چشم در چشمانشان لبخند زدیم
وقتی که هر که از ما نیست بر ماست را فریاد زدیم
وقتی که اسطورهامان را بر دار و دهان آزادگانمان را گل اندود کردند و برای جلادانشان دست زدیم
وقتی که از نو شدن را از ترس دگراندیشیدن کودکانمان حرام کردیم
آیا هیچ اندیشیدیم که از فراز این همه نسل مرده
نسل آدمکها را تحویل آینده خواهیم داد
آدمکهایی که تا ابد فوت سوختن شیر داغ را به ماست خواهند کرد
که قسمتشان افتادن از پشت بام است
که آنقدر بیگانه و دورند از هم
که حتی نمی پرسند که چرا چنین شد
که چرا تنهاییم
که تا کی چوب دیروز را بخوریم
و ضربه دیروز
و به امید فردایی بنشینیم که از دورهای دور سر رسد
می دانی به گمانم یا بهتر امیدوارم که
روزی ببینند که فردایشان حاصل امروزیست که دیروز ساختندش
که درک کنند که حاصل اجدادی خسته اند که کودکیشان را گم کرده بودند
و جوانیشان را را بیاد نمی آوردند
و همیشه در انتهای راهشان از سر ناتوانی آخرت ترس میشدند
که یا مردسالار بودند
یا بنام فمنیست بودن وامصیبتا به حال زن گفتند و یادشان رفت که قرارشان برابری بود نه برتری
که باید انسان برابر را فریاد زنند
تا بتوانند لمس کنند که حاصل تنهایی تاریخیند و محصول غروری متعلق به دوران باستان
که از سرآغاز تنهایشان را پرستیده اند و خداشان را هم از سر تنها بودنش دوست داشته اند
باید بپذیرند تا تغییر کنند
بدانند که اسیر هر روزگی شده اند
که فردای بهتر چنان رویا شده برایشان که خودشان هم باورش ندارند
باید فعل خواستن را صرف کنند
و اینبار نه به حرف به عمل
که آزادی و کرامت و برابری قیمتی دارد
باید آنرا پرداخت
باید هممان آنرا بپردازیم
باید با همه وجود باور کنیم که من مردم من زنم من انسانم
که من بی تو پوچ خواهم بود
پس با تو آزادی را فریاد خواهم زد